مقدمه
اعتقاد ديني،
هويت ملي و ايدئولوژي اسلام سياسي مهمترين مؤلفه هاي فرهنگي مقاومت اسلامي هستند كه
در ايجاد، تقويت و استمرار گفتمان مقاومت اسلامي در خاورميانه و همچنين غلبه بر گفتمان
هاي غربي و يا بنيادگرا نقش اساسي دارند و غفلت از هركدام از اين مؤلفه ها باعث خواهد
شد تا گفتمان مقاومت اسلامي از سوي گفتمان هاي معاند به چالش كشيده شود. با توجه به
مباني نظري و ريشه هاي كسب قدرت در اسلام، مي توان از فرهنگ مقاومت و روحيه شهادت
طلبي به مثابه يك مؤلفه قدرت نرم كشورهاي مسلمان يادكرد. مقاومت و شهادت در انديشه
سياسي شيعه، عامل نجات بخش و يك هدف راهبردي تلقي مي شود كه خاستگاه آن اعتقادات و
باورهاي ديني مردم مسلمان است. حضور اين دو عنصر درحيات سياسي و اجتماعي مسلمانان،
نقش برجسته اي در به وجودآوردن هويت ديني، فرهنگي وبومي مسلمانان داشته و در هر دورهاي
كه از آن غفلت شده، بيچارگي و ذلت را به دنبال داشته است. از سوي ديگر، دشمنان با دسيسه
هاي مختلف به دنبال به چالش كشاندن مقاومت اسلامي در خاورميانه هستند. در شرايط كنوني
با پررنگ شدن بنيادگرايي سلفي در منطقه و يكسان انگاشته شدن بنيادگرايي با مقاومت اسلامي
بيم آن مي رود كه توان و تجهيز قدرت هاي بزرگ وصاحب نفوذ در خاورميانه و اتباع منطق
هاي آنها زير پرچم بنيادگرايي ستيزي و مبارزه باتروريسم، عليه مقاومت اسلامي به كار
گرفته شود. اعتقاد ديني، هويت ملي و ايدئولوژي اسلام سياسي مهمترين مؤلفه هاي فرهنگي
هستند كه در ايجاد و استمرار گفتمان مقاومت اسلامي در خاورميانه ايفاي نقش مي
كنند. بين انقلاب اسلامي و گفتمان و فرهنگ مقاومت اسلامي در منطقه خاورميانه پيوندهاي
دروني و ناگسستني ايجاد شده است. كانون الهام بخش فرهنگ مقاومت اسلامي در خاورميانه،
نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و فرهنگ منبعث از آموزه هاي مبارزاتي شيعه است. ازاين
رو،تقويت گفتمان مقاومت اسلامي در خاورميانه درواقع، تقويت نظام جمهوري اسلامي و مرزهاي
تأثيرگذار فرهنگي انقلاب اسلامي است و بالعكس؛ همانگونه كه بارها محور مقاومت درخاورميانه
يعني لبنان، سوريه و فلسطين، عمق راهبردي جمهوري اسلامي ناميده شده است.به عبارت
ديگر، تضعيف مؤلفه هاي فرهنگي مقاومت اسلامي موجب نزديك شدن جبهه دشمن به مرزهاي اعتقادي
و ايدئولوژيك انقلاب اسلامي و آسيب پذيرتر شدن كانون آن يعني نظام جمهوري اسلامي را
فراهم مي سازد كه ضرورتي انكارناپذير است. گفتمان مقاومت اسلامي پس از انقلاب اسلامي
ايران به مرحله حساسي رسيد. از يكسو، نظريه اسلام سياسي مورد آزمون قرارگرفته و از
سوي ديگر، شرايط در عرصه بين المللي با تغييرات گسترده اي همراه بوده است. حضرت امام
خميني (ره) در دوره هاي مختلف همواره بر دال مركزي فرهنگ و مقاومت تأكيد مي كردند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و قدرتيابي اسلام سياسي در ايران، گسترش حوزه گفتمان
مقاومت اسلامي نه تنها از خلال مباحث سياسي، بلكه از طريق ديگر فعاليت هاي فرهنگي وعمراني
نيز در دستور كار قرار گرفت. اگر در طول ساليان، گفتمان غرب كوشيد تا با استعمار،حوزه
نفوذ خود را در اقصي نقاط جهان گسترش دهد، گفتمان مقاومت اسلامي نيز كوشيده است تا
دال هاي خود را در جهان، به ويژه منطقه خاورميانه فراگير سازد.سه عنصر«اسلام سياسي»،«هویت
ملی»؛«اعتقاد دینی»دال هاي مركزي در اين گفتمان هستند كه هركدام به نوبه خود در ضديت
با دال هاي مركزي گفتمان هاي بنيادگرايي و ليبراليستي خود را تعريف مي كنند. این دولت
ها هستند که در یک زمان و مکان مشخص از یک موضوع تعریف تهدیدآمیز م یکنند و با تغییر
شرایط ممکن است آن موضوع از لیست مسائل امنیتی خارج شده و حتی به عنوان یک فرصت به
آن نگاه شود. یک امنیتی ساختن موفق باید دارای خصایص زیر باشد: تهدیدات وجودی،عمل فوری
و تأثیر بر روابط درون واحدها به واسطه نقض آزادانه قوانین. مرکز ثقل مطالعات امنیتی
متعارف، ایمنی کشور و ارزش های اساسی آن از تهدید نظامی نیروها و عوامل خارجی است.
تأکید بر امنیت نظامی صرف، تهدیدها ومنابع مهمی را که باید به آن توجه شود، به طور
قابل ملاحظ های محدود می کند.
اسلام، جهاني شدن (فرصتها و چالش ها)
ما در زماني
زندگي ميكنيم كه با تحولات جهاني پيچيدهاي روبهرو هستيم و پديدههاي فكري جديدي ما را
احاطه كردهاند كه در بسياري از زمينهها اين پديدهها و تحولات ما را با چالشهاي
مختلفي مواجه ساختهاند. از جمله اين پديدههاي فرهنگي معاصر، پديده و فرآيند جهانيشدن ميباشد كه
از نتايج دوران مدرنيته توسعه و پيشرفت فنآوري اطلاعات است. پديدۀ جهانيشدن به دليل تأثيرات
فراواني كه بر فرهنگ اقتصاد و سياست کشورها و ملّتها داشته و دارد، از اهميت بسياري برخوردار
ميباشد. در دنياي امروز که رشد و توسعۀ پر شتاب وسايل ارتباط جمعي و تکنولوژيهاي ارتباطي ـ اطلاعاتي
فاصلهها را کم کرده است
و مرزهاي زمان و مکان را درهم شکسته، موضوع «جهاني شدن» از اهميت بالايي برخوردار است و تأثير آن را ميتوان در تمامي جنبههاي مختلف زندگي،
از بزرگترين آرمانها و ارزشهاي انسان تا جزئيترين مسائل زندگي، مشاهده کرد. يکي از مهمترين حوزههايي که در موضوع
جهانيشدن طرح ميشود، رابطۀ دين
و جهانيشدن است. اسلام
منافاتي با موضوع جهانيشدن و جهانيسازي ندارد ولي ويژگيهاي جهانيشدن از منظر اسلام با ويژگيهاي اصطلاحي
امروزي آن متفاوت ميباشد. مروري بر مفاد متون دين و فرهنگ دين، ما را با اين واقعيت
غيرقابل انکار روبهرو ميسازد كه دين اسلام يك دين جهاني است و در تجربۀ تاريخي خود همواره
براي جهانيشدن كوشيده است.
اسلام مسئلۀ جهاني¬شدن و تشكيل جامعۀ جهاني و حکومت جهاني را مطرح كرده است.تاريخ بشر گورستان
فرهنگ هاي بزرگي است که پايان فاجعهآميز آنها بدان سبب بوده که نتوانستهاند
در برابر چالشها، واکنش برنامهريزي شده، بخردانه و ارادي بروز دهند.» (شعبانی
سارویی، ١٣٩٢: ٨٤-٨٥). اهميت برخي از اين پديدهها به اندازهاي است که گويي
همة ابعاد زندگي افراد را تحت تأثير خود قرار ميدهد؛ و شايد ترسها و نگراني
هاي فراواني را براي برخي ملتها و نويدها و کاميابيها و امتيازهايي را براي ديگر
ملتها به ارمغان بياورد. مفاهيمي مانند جنگ سرد، پردة آهنين، موازنة وحشت و
تروريسم، که ريشه در واقعيت هاي ملموس دنياي سياست داشته و دارند، از جملة
اين پديدهها هستند.يکي ديگر از اين مفاهيم جهاني شدن است؛ که تقريباً از آغاز
دهة ۱۹۹۰ به موضوع بحث محافل دانشگاهي و سياسي جهان تبديل شده و همچنان
يکي از عمدهترين موضوعات بحث اين محافل به شمار ميآيد.تغيير و تحولات دو قرن
اخير چهره جهان را يكسره دگرگون ساخته و حتي سرعت تحولات در سالهاي اخير به گونهاي
بوده است كه جهان امروز با جهان يك دهه پيش نيز تفاوتهاي بسياري دارد برخي نظريهپردازان
علوم اجتماعي مشخصه اصلي تحولات دو قرن اخير را در کوچکتر شدن جهان ميدانند. گروهي
از آنان با رويكردهاي متأثر از علوم ارتباطات از دهکده جهاني سخن ميگويند و گروهي
ديگر هم صدا با علماي سياست واژه جهاني شدن و جامعه جهاني را به كار ميببرند.جهاني
شدن به عنوان يكي از جريانهاي مسلط فكري عصر ما از مهمترين پديدههاي فرهنگي معاصر
به شمار ميآيد. اين پدپده زمينه چالشهاي فراواني را در عرصه فرهنگ و تمدن بشري فراهم
ساخته است. تأثير امواج اين جريان فكري به خصوص در سه حوزه فرهنگ اقتصاد و سياست بر
كسي پوشيده نيست.(دبیری مهر، ١٣٨٤: ٣).
جهاني شدن و پيامدهاي آن
الف- مفهوم جهاني
شدن و ويژگيهاي آن
جان تالينسون
در تعريف جهاني شدن ميگويد: جهاني شدن در فرآيند توسعه سريع پيوندهاي پبچيده ميان
جوامع فرهنگها، نهادها و افراد در تمامي نقاط جهان معنا پيدا ميكند.به هر حال ميتوان
گفت مفهوم جهاني شدن به مجموعه فرآيندهاي پيچيدهاي اطلاق ميشود كه به موجب آن دولتهاي
ملي به نحو فزايندهاي به يكديگر مرتبط و وابسته ميشوند و جهاني شدن در واقع همكاري
آگاهانه و يا الزامي ملتها و فرهنگها جهت زيستن در يك جامعه واحد جهاني است.«جهاني
شدن» از يك سو يك چهارچوب مفهومي براي تبيين واقعيتهاي جاري جهاني است و از سوي ديگر
تبيين نوعي جهانبيني و نگرش درباره جهان به عنوان يك منظومه کلان و به هم پيوسته است.
(سجادی، ١٣٨٢: ٩٥) با توجه به تعاريف گفته شده اصول و ويژگيهاي جهاني شدن عبارتند از:1-
جهاني شدن فرآيندي تك بعدي نيست بلکه اين پدپده فرآيندي منسجم و يكپارچه است كه در
تمامي عرصهها و حوزههاي اجتماعي رسوخ كرده است.2- جهاني شدن پديدهاي چالش گراست
به گونهاي كه به ابعاد آن قلمرو بسياري از مفاهيم كلاسيك همچون نظم، امنيت، دولت،
حاکميت ملي، هويت، اقتدار ملي، فرهنگ و… را در نورديده و زمينه را براي تفسير و باز تعريف آنها فراهم كرده است
.- جهاني شدن يك فرآيند و پروسه است نه يك وضعيت غائي. ما در جهاني شدن با فرآيند
«شدن» سرو كار داريم . فرآيندي كه به كمك عواملي همچون نظام ارتباط جهاني، سازمانهاي
بينالمللي و… مرزهاي ملي را
ناديده گرفته و بسياري از پديدهها را دستخوش تحول و تبديل و تأثيرپذيري كرده است بطوري
كه گفته ميشود جهاني شدن : اولا ؛ روندي اجتنابناپذير است. ثانياً ؛ پديدهاي منتج
از برخي تحولات اجتماعي است. ثالثاً ؛ اين
فرآيند بصورت يك وضعيت پايدار باقي نميماند و عاقبت وارد مرحله ديگري ميشود كه برخي
از آن به عنوان «يكپارچگي جهاني» ياد ميكنند.4- جهاني شدن با وجود تمامي مخالفت ها
و موافقت ها ، نه خير است و نه شر ، بلکه هم
ميتواند مطلوب باشد و هم نباشد به عبارت ديگر جهاني شدن هم منجي است و هم مهلک.5-
از پيامدهاي عصر مدرنيته و پيشرفت رسانههاي ارتباطي است كه به سرعت در حال فراگيري
تمام کشورهاي جهان است. در فرآيند جهاني شدن، دولتها نقش چنداني ندارند بلکه نقش عمده
و اساسي بر عهده مجامع بينالمللي و شرکتهاي چند مليتي ميباشد. اصولا جهاني شدن يك
پدپده مرز ناشناس و مرز گشا است. گسترش و اتحاد بازارهاي مالي و بورس، استفاده از شيوههاي
نوين تجارت جهاني نظير بازرگاني الكترونيكي، بينالمللي شدن توليد يا به عبارت ديگر
توليد مشاركتي، رقابت گسترده توأم با انتقال سريع اطلاعات؛ از اصول و ويژگيهاي ديگر
جهاني شدن است جهاني شدن اهميت يافتن روزافزون بازار جهاني است.- از ويژگيهاي ديگر
جهاني شدن رشد فزاينده علم و تکنولوژي و توليد اطلاعات علمي است و اين رشد بر نهادهاي
علمي و ديني از جنبههاي گوناگون اثر ميگذارد. (سیمبر، ١٣٨٥: ٧٦).
ب) زمينههاي شكلگيري
و گسترش پديده جهاني شدن
جهاني شدن
و تشكيل حکومت جهاني از ديرباز بعنوان يكي از آرمانهاي بشريت مطرح بوده است. انسانها
همواره خواهان آن بودهاند كه در پرتو اصول مشترك و متعالي به جنگها و درگيري ها خاتمه
داده و زندگي مسالمتآميزي را محقق سازند. پيامبران الهي نيز تحقق چينن آرزويي را در
آينده تاريخ بشريت بشارت دادهاند كه وجود تفکر ظهور يك منجي جهاني در ميان اديان و
مذاهب مختلف خود دليلي براين ادعا ميباشد (حقوق بينالملل اسلامي، جلد اول، صفحه
112).اساساً سه فرآيند در شكلگيري و يا گسترش اين پديده نقش محوري داشتهاند.1- گسترش
نظام هاي دولت هاي ملي كه نقطه آغازين آن به قرن شانزدهم ميلادي بر ميگردد.2- رشد
اقتصاد و سرمايهداري جهاني و انقلاب صنعتي در اروپا و غرب.3- گسترش و توسعه وسايل
ارتباط جهاني و فنآوري اطلاعات.خيزش امواج جهاني شدن به سالهاي 1980 و 1990 ميلادي
و بويژه پس از پايان جنگ سرد بر ميگردد و وقوع پارهاي از تحولات پس از جنگ جهاني
دوم در تشديد و سرعت گرفتن فرآيند جهاني شدن سهم بسزايي داشتهاند از قبيل، تشكيل سازمان
ملل متحد و سازمانهاي بينالمللي، فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق، رشد فعّاليت
شرکتهاي چند مليتي، اطلاعات و حمل و نقل، بطوري كه عمده رسانههاي بينالمللي حرکت
خود را در جهت آمادهسازي کشورهاي جهان سوم براي پذيرش فرآيند جهانيسازي متمرکز كردهاند.
در حال حاضر مراجع بينالمللي در جهت نيل به جهاني شدن و جهانيسازي صورت ميگيرد.
(ادیب زاده، ١٣٨٧: ١٤٥).
ج- علل و مراحل
ظهور جهاني شدن
پرسش مهمي
که در اينجا مطرح ميشود اين است که چه عواملي موجب ظهور جهاني شدن بود،
و اين عوامل چه مراحلي را طي کرد تا جهاني شدن به شکل فعلي خود نمايان شد؟برخي
از انديشمندان، عوامل اقتصادي را موجب پيدايش جهاني شدن ميدانند. برخي ديگر
پيشرفت فناوري اطلاعات و به طور کلي توسعة علمي را به عنوان عامل ظهور جهاني
شدن معرفي ميکنند. در مجموع، ميتوان چندين عامل را در پيدايش جهاني شدن
برشمرد. يکي از اين عوامل، رشد بازار مالي جهاني است. اخيراً حجم بازارهاي
مالي در مقايسه با حجم تجارت جهاني رشد شتاباني کرده و به عامل مهم و نيروي
پيشبرندة جريان يکپارچگي جهاني تبديل شده است.دومين عاملي که موجب تقويت
يکپارچگي اقتصاد جهاني شد، فروپاشي نظام سوسياليستي و پايان جنگ سرد بود. فروپاشي
اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد موجب گسترش بازار جهاني و تعميق روابط
اقتصادي شد. امروزه، تقريباً همة کشورهاي جهان، در بازار جهاني ادغام و به
بخشي از آن تبديل شدهاند. حتي کشور کوبا، تا اندازهاي اجازه داده است که
سرمايهگذاري خارجي نقش مهمي در اقتصادش ايفا کند. در نتيجه، ديگر جهان امروز
به دو اردوگاه سياسي ـ به گونهاي که در دوران جنگ سرد تقسيم شده بود و ايالات
متحده و شوروي براي نفوذ ايدئولوژيک در آن به رقابت با هم ميپرداختند ـ تقسيم
نشده است. امروز ديگر رقابت در بين ملتها براي سلطة ايدئولوژيک نيست، بلکه
رقابت بر سر بازار و منابع کمياب است.عامل سوم جهاني شدن، رشد فعاليت شرکتهاي
فرامليتي است. ادغام جهاني، دستاورد رشد فعاليت شرکت هاي فرامليتي است. امروزه،
شمار اين شرکتها و حوزة نفوذ آنها گسترش يافته است. شرکتهاي فرامليتي براي
کاهش هزينة توليد و بيشينه کردن سود، و براي برخورداري از مزيت رقابتي در برابر
ديگران در جهت فتح بازارها، به فراسوي مرزهاي ملي روي آوردهاند و در ديگر
کشورها سرمايهگذاري ميکنند( گل محمدي ، 1381؛ص45)وچهارمين و شايد مهمترين نيروي
پيش برندة جهاني شدن، انقلاب در فناوري اطلاعات، ارتباطات و حمل و نقل است،
که هزينههاي ارتباط از راه دور و ترابري را کاهش داده، و از اين رو، اهميت
فاصله را در فعاليت هاي اقتصادي به حداقل رسانده است.پنجمين عاملي که به
جهاني شدن انجاميده، موضوع بينالمللي شدن مسائل زيست محيطي، مانند گرم شدن
زمين و وجود بارانهاي اسيدي است. اين مسائل زيست محيطي جهاني، به راهحلهاي
جهاني نياز دارد. به اين معني که، براي برطرف ساختن آنها، همکاري هاي بينالمللي
و هماهنگي سياستها نه تنها مهم، بلکه حياتي است.در مورد مراحل پيدايش جهاني
شدن، در ميان نظريهپردازان، بحثهاي گوناگوني وجود دارد. برخي جهاني شدن را
پديدهاي باسابقة تاريخي ميدانند و برخي ديگر آن را پديدهاي نوين در دنياي
امروز قلمداد ميکنند.(مطهری، 1372: 33).
د- پيامدها و نتايج
جهاني شدن در حوزههاي فرهنگ، سياست و اقتصاد
جهاني شدن
مشتمل بر امواجي است كه به نظر ميرسد نظم برآمده از عصر جديد را دستخوش تغيير و دگرگوني
نموده است. انديشمندان و نظريهپردازان معاصر معتقدند كه تفکر جهاني شدن از انديشههاي
كليدي ورود انسان معاصر به هزاره سوم ميلادي است (جهاني شدن و جهان سوم، ص123) .با
توسعه و گسترش وسايل ارتباطي از قبيل اينترنت و ماهواره ما شاهد يك نوع تنيدگي جهاني
و ارتباط تنگاتنگ جوامع بشري هستيم بويژه در عرضه فرهنگ سياست و اقتصاد. فرآيند جهاني
شدن از يكسو موجب افزايش معرفت بشري و تحكيم روابط بينالمللي شده و يك رفاه و توسعه
نسبي را براي جهانيان به ارمغان خواهد آورد ولي از ديگر سو سبب بروز چالشها در حوزههاي
مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي شده و ميشود بطوري كه طرفداران ديدگاه رهيافت واگرايي
معتقدند كه حرکت اصلي فرآيند جهاني شدن به سمت افزايش نابرابري و عدم تعادل بين ملتها
شده است (مجله انديشه صادق، شماره 5، مقاله مقدمهاي بر جهاني شدن، داود كياني؛1367،ص67).همين
امر سبب شده كه برخي از نظريهپردازان به ارائه تئوريهاي خشونتگرا ناز کشانده شدهاند
(برخورد تمدنها و بازسازي نظام جهاني، ترجمه محمدعلي حميد رفيعي) در حالي كه ديگر
صاحبنظران معتقدند در سايه تضارب آرا و تقابل جهان بينيها كه امر مطلوبي است بايد
با گفتگوي مسالمتآميز به زايش انديشههاي متعال كمك كرد (مطهري،1368،ص39) و به جاي
برخورد تمدنها به گفتگوي تمدنها انديشيد.حرکت جهاني شدن با همه ابعاد وسيعي كه دارد
هر چند نتوانسته است بطور کامل حاکميت ملي دولتها را كنار بزند اما در عين حال موجب
شده است كه «حاکميت»، مفهوم اصيل خود را از دست بدهد و روند جهاني شدن منجر به تحديد
حاکميت دولتها گرديده است بطوري كه دولتها استقلال و آزادي عمل کامل خود را از دست
دادهاند. موضوعاتي از قبيل حقوق بشر، منع گسترش سلاحهاي هستهاي، تجارت جهاني، تأسيس
ديوان كيفري بينالمللي و… از مصاديق محدوديت به شمار ميآيند.جهاني شدن بر حوزه فرهنگ ملي و ديني
نيز تأثيرگذار بوده است. استفاده افراد از انواع ابزارهاي ارتباطي الكترونيكي نظير
رايانه و ماهوارهها باعث گسترش و رواج الگوهاي رفتاري مشابهي در سطح جهاني شده كه
عموماً از آن با عنوان هويت مجازي ياد ميشود (دين جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهاني
سوم، ص12) .ما امروز شاهد ظهور گونههاي جديدي از فرهنگ جهاني هستيم كه بعنوان ارزش
مطرح و تبليغ ميشود مفاهيمي از قبيل حقوق بشر، دموکراسي، آزادم، سكولاريسم كه با
فرهنگ ملي و ديني جوامع مسلمان مطابقت ندارد ولي بعنوان يك الگوي ارزش به ساير جوامع
تحميل ميشود. به نظر ميرسد فرهنگ فعلي حاکم بر ابزارهاي ارتباطي براي كساني كه
بنيه فكري قابل توجّهي نداشته باشند هويتزا است نه هويتساز و هويت انساني قرباني
هويت ماشيني ميشود.در بعد جهاني شدن فرهنگ، جهاني شدن باعث همگرايي و نزديكي اديان
و مذاهب شده كه اين خود پايههاي مشترك جهاني آنها را محكمتر ميسازد. عليرغم تصور
برخي كه فكر ميكنند در عصر مدرنيته و انفجار اطلاعات و در هم آميختگي فرهنگها، دين
به انزوا كشيده ميشود بايد گفت جهاني شدن نه تنها دين را به حاشيه نرانده بلکه در
متن دغدغههاي روحي بشر معاصر قرار داده است و انسان معاصر بيش از هر زمان به دين و
آموزه هاي ديني احساس نياز ميكند (علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي) و جايگاه
انديشه ديني مورد تقويت و تأكيد قرار گرفته است بنحوي كه برخي معتقدند از دو مذهب مسيحيت
و اسلام تبليغ بيشتري ميشود. و فضاي جهاني فضاي گفتگوي اين دين ها شده است .گروهي
ديگر نيز معتقدند كه جهاني شدن باعث سكولاريزه شدن دين ميشود به عبارت ديگر در فرآيند
جهاني شدن فرهنگ غالباً از دين، مفهوم فردي آن تبليغ ميشود نه دين حکومتي و اجتماعي.البته
بايد اذعان كرد كه جهاني شدن عرصه مناسبي را براي تبادل افکار و انديشهها فراهم ساخته
است.در حوزه اقتصاد نيز جهاني شدن پيامدهاي مثبت و منفي فراواني داشته و دارد. جهاني
شدن هر چند توانسته زمينه و توسعه اقتصادي کشورها را فراهم سازد ولي متأسفانه از بعد
اقتصادي سبب نابرابري کشورها شده و فاصله ميان کشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه
را بيشتر كرده است. از مؤلفههاي مهم فرآيند جهاني شدن ميتوان به آزاديسازي، تجارت
کالاها و خدمات، اهميت يافتن بازار جهاني، مجريان سرمايهگذاري مستقيم خارجي، بينالمللي
شدن توليد، افزايش توان رقابتي، و مديريت جهاني اشاره كرد. ( برزگر ، 1382؛ص345 ).
اسلام و جهاني شدن
نکته مهم در ابتداي اين بحث آن است
كه ما مدعي نيستيم پديدههاي معاصر مانند جهاني شدن با همين بار معنايي و شبکه مفهومي
آن در عصر حاضر، در متون اسلامي آمده است بلکه معتقديم كه پديدههاي فكري هر عصري مباني
معرفتي خاص خود را دارند كه ناشي از جهانبينيها و ايدئولوژيهاي حاکم بر آنهاست و
براين باوريم كه اسلام مبادي فكري و نظري قوي و جامعي دارد كه اگر به زبان روز استخراج
و تبيين شود ميتواند چراغي فروزان فرا راه انسان معاصر باشد البته کتب مقدس ديگر
نيز مانند عهدين، ادعاي ارائه اين مبادي را دارند اما مقايسه مباني فكري اسلام با ديگر
اديان مقدس برتري بيچون و چراي اسلام و قرآن را ثابت ميكند. (مقايسه ميان تورات،
انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيحالله دبير)از اين رو بايد گفت آنچه امروزه از آن تحت
عنوان فرآيند جهاني شدن نام برده ميشود عليرغم وجود نزديكي و شباهتها از جمله حذف
مرزهاي جغرافيايي و سياسي، با مفهوم جهاني شدن از ديدگاه اسلام مطابقت ندارد ولي مسلم
آن است كه اسلام منافاتي با موضوع جهاني شدن و جهانيسازي ندارد ولي ويژگيهاي جهاني
شدن از منظر اسلام با ويژگيهاي اصطلاحي امروزي آن متفاوت ميباشد. مروري بر مفاد
متون دين و فرهنگ دين ما را به اين واقعيت غيرقابل انکار روبرو ميسازد كه دين اسلام
يك دين جهاني است و در تجربه تاريخي خود همواره براي جهاني شدن كوشيده است. اسلام مسأله
جهاني شدن و تشكيل جامعه جهاني و حکومت جهاني را مطرح كرده است. ( افروغ ، 1382 ؛ص54).مستندات
و ادله زير را ميتوان براي اثبات اين موضوع بيان نمود:
الف: آيات قرآن
آيات زيادي
از قرآن كريم به صراحت يا به صورت غيرمستقيم از جهاني شدن رسالت اسلام و محدود نبودن
آن به مکان يا زمان معين سخن گفته و نگاه جهاني دين اسلام را حكايت و ترسيم نمودهاند.«قل
يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً»؛«اي رسول ما به خلق بگو كه من بر همه شما
جنس بشر رسول خدايم»؛«يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم
تتقون»,«اي مردم خدايي را بپرستيد كه آفريننده شما و پيشينيان شماست باشد كه منزه شويد»,«و
ما ارسلناك الاكافه للناس»,«و ما تو را جز براي اينکه عموم بشر را بشارت دهيم نفرستاديم»,«و
ما ارسلناك الارحمه للعالمين»,«واي رسول ما تو را نفرستاديم مگر آنکه رحمت براي اهل
جهان باشد»,«تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا»,«بزرگوار آن خداوندي
است كه قرآن را بنده خاص خود نازل فرمود تا اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند»,«ان
الله اصطفي آدم و نوحاً و ال ابراهيم و ال عمران علي العالمين»,«به حقيقت خدا برگزيد
آدم و نوح و ال ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان»,«هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين
الحق ليظهره علي الدين كله…»,«او خدايي است كه رسول خدا را قرآن و دين حق به عالم فرستاد تا او را
بر همه اديان غالب گرداند»در آيات شريفه فوق به اين مطلب اشاره شده است كه پيامبر گرامي
اسلام (ص) پيام قرآني خود را كه همان وحي الهي است با ويژگي ابديت براي تمام بشريت
اعلام كرده است و آيات مزبور دلالت دارند بر فراگير جهان شمول نظام حقوقي اسلامي و
اينکه رسالت پيامبر اکرم(ص) جهاني و براي تمام انسانها است. ( افتخاري ، 1382 ؛ص213)آياتي
كه در آنها تشكيل جامعه جهاني بشارت داده شده است.«و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر
ان الارض يرثها عبادي الصالحون»,«و ما بعد از تورات در زبور داود نوشتيم كه البته بندگان
صالح من وارث زمين خواهند شد»,«وعد الله الذين آمنوا منكم وعملو صالحات ليستخلفنكم
في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبد لنهم
من بعد خوفهم امنا…»,«و خدا به كساني كه از شما مؤمنان ايمان آرد و نيكوكار گردد وعده فرموده
است كه در زمين خلافت دهد چنان كه امم صالح پيامبران سلف جانشين پيشينيان خود شوند
و علاوه بر خلافت دين پسنديده آنان را بر همه اديان تمكن و تسلط عطا كند و بر همه مؤمنان
پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمني کامل دهد.»«يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في السلم
كافه و لاتتبعوا خطوات الشيطان».«اي اهل ايمان همه متّفقاً
نسبت به اوامر خدا در مقام تسليم درآييد و از دسيسههاي تفرقهآور شيطان پيروي
نكنيد».«يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الانعبد الا الله و لانشرك
به شيئا»«بگواي اهل کتاب بياييد از آن کلمه حق كه ميان ما و شما يكسان است پيروي كنيد
و بجز خداي يكتا هيچ كس را نپرستيم و چيزي را با او شريك قرار ندهيم»آياتي كه متضمن
مثلهاي قرآن است،مرحوم طبرسي به هنگام بحث از «ضرب الامثال» قرآن وبيان فلسفه آن ميگويد
«و ضرب الامثال انما هو جعلها لتسير في البلاد» (مجمع البيان، ج1، ص133).ايشان معتقد
است كه تأكيد بر سير و انتقال فرهنگ قرآني بر سرزمينها و به عبارت امروزي جهاني شدن
آن است خود قرآن نيز ميفرمايد: «و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل» كه اين خود مؤيد اعجاز قرآن در زمينه علوم و معارف
آن است.آيه 13 سوره حجرات كه ميفرمايد:«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي
و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم»«اي مردم ما شما را نخست
از مرد و زني آفريديم و آنگاه شعبههاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيم
همانا گراميترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.»كه در اين آيه اشاره شده به اينكه
اولا انسانها در اصل داراي جوهر و منشا واحدي هستند و اختلافات قومي، زباني و نژادي
عارضي و غيراصيل است ثانياً اين آيه با توجه به دو واژه «تعارفوا و اتقيكم» تکثر قومي
و تمّدني را براي افزايش معرفت انساني و حاصل شدن سعادت و رفاه جهاني معرفي ميكند.تمامي
مواردي كه آيات قرآن با خطاب عام يا ايها الناس آغاز ميشود ميتواند شاهدي برجهاني
بودن پيام قرآن باشد مانند آيه 21 سوره بقره، آيات 170 و 174 سوره نسا و آيات 23 و
57 و 104 و 108 سوره يونس.
ب) روايات
عموم مضامين
قرآني از روايات نيز قابل برداشت است با مراجعه به احاديث و روايات بدست ميآيد كه
پيام اسلام محدود به زمان و مکان خاص نيست بعنوان نمونه به يك فراز از نهجالبلاغه
اکتفا ميشود.«اما بعد فان الله سبحانه بعث محمداً صلي الله عليه و آله نذيرا للعالمين»به
نظر ميرسد حتي از رواياتي همچون «طلبوا العلم و لو بالصيّن» ميتوان نگاه جهاني
اسلام و تشويق مسلمانان به محدود نماندن در مرزهاي جغرافيايي خود را برداشت كرد. (
لواساني ،1382 ؛ص42).
ج) سيره نبوي
از سيره و سنت پيامبر كه در منابع
تاريخي نقل شده است نيز نشانههايي از نگاه جهاني آن حضرت دارد به خصوص ارسال نامه
از سوي ايشان به سران قدرتهاي بزرگ جهاني و دعوت آنها به اسلام.
د) استدلال عقلي
افزون بر
اين همه لازمه اعتقاد به خاتميت دين اسلام جهاني بودن اين دين است زيرا اگر قرار باشد
از اين پس هيچ پيامبري مبعوث نشود دين اسلام بايد قابليت پاسخگويي به نيازهاي همه انسانها
را در همه زمانها و همه مکانها داشته باشد يعني بايد دين اسلام هم از نظر زماني و هم
از نظر مكاني فرا گستر و جهاني باشد تا نياز هميشگي بشر به هدايت آسماني را برآورده
سازد.حاصل كلام آنکه آموزههاي قرآني و روايي، سيره عملي پيامبر و استدلال عقلي بر
جهاني بودن دين اسلام گواهي ميدهد و اينكه در آينده حکومت واحد جهاني اسلام تحقق
خواهد يافت. ( نوروزي ، 1377،ص96 ).
جامعه جهاني (آينده جهاني شدن)
جهاني شدن
با هدف همبستگي و يكپارچگي جهاني به سمت تشكيل جامعه واحد جهاني در حركت است. بعضي
معتقدند بشر از راه دانش نميتواند به وحدت برسد زيرا سير طبيعي علم به طرف تفرقه است
و ترجيح دادهاند كه عشق به انسانها را به عنوان عامل وحدت ملتها معرفي كنند آگوست
كنت جامعه شناس معروف فرانسوي طرفدار اين ديدگاه است (اسلام و حقوق بينالمللي عمومي،
ص298).مارکسيسم معتقد است كه بيشتر از نزاعهاي جوامع بشري به سبب کمبود توليد و تأمين
نشدن نيازها بصورت صحيح است بنابراين بشر بايد با بهره گرفتن از استعدادهاي فوقالعاده
خود و استفاده از نيروي كار کمبودها را مرتفع تا سرانجام به مرحله صلحي برسد كه در
آغاز آفرينش داشته و زنندگي جمعي همراه با تعاون و صلح اجتماعي است و ساير عوامل اختلاف
برانگيز باند به فراموشي سپرده شود. مارکسيسم معتقد است در نهايت امر نظامهاي سرمايهداري
كنوني به جامعه بيطبقه و جامعه كمونيستي تبديل خواهد شد. هر چند كه هنوز پس از گذشت
ساليان متوالي روياي تشكيل جامعه بيطبقه و بدون دولت جامعه عمل نپوشيده است. لنين
اين پدپده را اينگونه توجيه ميكند در انديشه ماركسي و انگلس انقلاب بايد در سطح جهاني
عملي ميشد ولي چون در يك كشور معين اتحاد جماهير شوروي به وقوع پيوسته است. بورژوازي
جهاني هم و غم خود را معطوف به درهم کوبيدن اين انقلاب كرده است
(حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ص175).فرانسيس فوکوياما در يك ديدگاه متعارض نظريه پايان
تاريخ را مطرح كرده كه همان تمدن غربي است. اين نظريه در واقع تمدن غرب و نظام سرمايهداري
را پايان جهان بعد فروپاشي شوروي سابق معرفي و ترسيم ميكند (جهاني شدن فرهنگ سياست،
ص15).عدهاي ديگر از انديشمندان طرفدار جامعه جهاني و حکومت جهاني تأسيس فدراسيون را
مد نظر دارند كه در آن يك قدرت مركزي وجود دارد و دولتهاي تشكيل دهنده آن بايستي بخشي
از قدرت و اختيارات ويژه دولتي را به آن واگذار نمايند و بخش ديگر را براي خود نگه
دارند يك قانون جهاني كه براي تمام اعضا و افراد قابل اجرا باشد بوسيله حكومت مركزي
وضع ميشود (فرهنگ روابط بينالمللي، ص416). عدهاي نيز به جاي پيشنهاد استقرار يك
نظام فدرال جهاني تکامل تدريجي يك جامعه جهاني بر ارزش و اهداف مشترك را مقدمه لازمي
براي ايجاد اين ساختار سياسي ميدانند اينها بدون اينكه پيشنهاد خاصي را مطرح كنند
رسيدن به جامعه جهاني را به صورت طبيعي در سايه تکامل جامعه بشري و گسترش علم و تمدن
و روابط اجتماعي وسيعتر ممکن دانستهاند. پيروان اديان و مكتبها عموماً براين عقيده
بودهاند كه تشكيل جامعه جهاني در صورتي ممکن است كه همگان داراي عقيده و بينش واحدي
كه همان عقيده و جهانبيني مخصوص خود آنان است باشند و وحدت عقيده را تنها راه رسيدن
به جامعه واحد جهاني ميدانند (اسلام و حقوق بينالملل عمومي، ص299-300).در بينش
اسلامي همانند ساير اديان آرمان تشكيل حكومت جهاني وجود دارد ولي اين بدين معني نيست
كه در دوران تحقق چنين آرماني ديگر ملتها و اقوام و يا آيينها وجود خارجي نخواهد داشت
به عبارت ديگر هر چند اسلام، تشكيل امت واحده جهاني اسلام را نويد داده وليكن آنرا
منوط به از بين رفتن و نابودي ملتها و ساير اديان نميكند.بنابراين با استناد به آيات
و روايات ميتوان گفت كه تنها معيار تحقق جامعه جهاني از ديدگاه اسلام داشتن عقيده
توحيدي است و نه وحدت عقيدهها.در قرآن كريم چنين آمده است:«اذ قال الله يا عيسي اني
متوفيك و رافعك الي و مطهرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفرو الي
يوم القيامه…»«به يادآور وقتي
كه خداوند فرمود اي عيسي همانا من روح تو را قبض نموده و بر آسمان بالا برم و تو را
پاك و منزه از معاشرت کافران گردانم و پيروان تو را بر کافران تا روز قيامت برتري دهم».
( حسين زاده ، 1379،ص83 ) .از اين آيه به روشني استفاده ميشود كه آيين مسيح (ع) تا
روز قيامت موجوديت خود را حفظ خواهد كرد و همانگونه كه بسياري از مفسران گفتهاند اين
امت برتري نسبي خودش را بر کفّار براي هميشه حفظ ميكند. همچنين در آيات 7 و 8 سوره
اسرا ميخوانيم:«فاذا جاء وعد الاخره ليسوؤا وجوهكم و ليدخلوا المسجد كما دخلوه اول
مره وليتبروا ما علوا تتبيراً عسي ربكم ان يرحمكم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للكافرين
حصيراً»«و آنگاه كه وقت انتقام ظلم ديگر شما فرا رسيد اثر بيچارگي و خوف و اندوه و
رخسار شما ظاهر شد و به مسجد بيتالمقدس مانند بار اول درآيند و به هر چه رسند نابود
سازند و به هر كسي تسلط يابند به سختي هلاک گردانند اميد است خدا به شما باز مهربان
گردد و اگر به عصيان و ستمگري برگرديد ما هم به مجازات شما باز ميگرديم و جهنم را
زندان کافران قرار دادهايم»كه از مفهوم اين آيه شريفه كه سرنوشت يهود در آخر الزمان
و مقارن ظهور مهدي (عج) سخن ميگويند چنين استنباط ميشود كه آيين يهود نيز همانند
مسيحيت تا پايان جهان باقي خواهد ماند. ( رضايي يزدي ، 1384 ،ص78) .گذشته از آيات قرآن
كريم هنگامي كه به سيره پيامبر (ص) و پيمان هاي متعددي كه با قبايل و گروههاي مختلف
برقرار ساخته است مراجعه كنيم به روشني خواهيم ديد كه پيامبر اکرم(ص) در صدد نابودي
مذاهب و حتي آداب و رسوم غيره نبوده است براي نمونه ميتوان به پيمانهاي صلح پيامبر
با يهوديان مدينه و نصاراي نجران مراجعه كرد.از آنچه گفته شد به دست ميآيد كه اسلام
حتي در زماني كه در اوج قدرت خويش است نيز در صدد از هم پاشيدگي و نابودي ملتها و تبديل
آنها به امت واحد از نظر آداب و رسوم و ساير ويژگيها نبوده است و تنها معيار امت واحد
از ديدگاه اسلام داشتن عقيده توحيدي است. به عبارت ديگر اسلام معتقد به جامعه جهاني
با حفظ مليتهاي مختلف است نه حذف مليتهاي مختلف، وضعيتي كه شبيه حکومت فدرال و فدراسيون
ميباشد.علامه مجلسي از امام صادق (ع) روايت كرده كه به ابوبصير فرمود : اي ابومحمد
مثل اين است كه ميبينم حضرت قائم با فرزندانش در مسجد سهله فرود آمدهاند. ابوبصير
گفت قائم در مورد اهل ذمّه چگونه رفتار خواهد كرد ؟ امام پاسخ داد: همانگونه كه پيامبر (ص) با آنان
صلح كرد، مهدي نيز با آنها صلح ميكند و در دوران مهدي و حکومت اسلامي با قبول حاکميت
اسلام و پرداخت ماليات جزيه زندگي مسالمتآميزي خواهند داشت. (بحارالانوار، ج52، ص376)از
آنچه بيان شده بدست ميآيد كه در ميان اديان، تنها اسلام است كه براي وصول به صلح
جهاني و حکومت جهاني وحدت عقيده را ضروري ندانسته بلکه معتقد است با رسميت يافتن اصل
توحيد و استفاده از نقاط مشترك و كلي اديان – كه همان اعتراف به توحيد و نفي شرك است
– نيز وصول به اين
مرحله از تکامل جامعه بشري ممکن است يعني تشكيل و استقرار حكومت جهاني اسلام كه يك
امر تحقق يافتني و اجتنابناپذير است. ( عاملي ، 1382 ؛ص67).
جهاني سازي طرحي مديريت شده
در جهاني شدن به اين نکته توجه داده مي
شود که انسان بايد در گستره بشريت فکر و عمل کند؛ و حتي اگر در چارچوب منطقه اي يا
جغرافيايي با مرزهاي زماني و مکاني عمل مي کند، ولي بايد جهاني فکر کند. به سخن ديگر،
جهاني شدن بر اساس اين فکر پديد مي آيد که انسان موجودي از نظر فيزيکي و جسمي محدود
به زمان و مکان و از نظر فکري فراتر از آن است؛ اين بدان معنا خواهد بود که يک فرآيندي
را انسان بايد بپيمايد تا به چنين بلوغي برسد. جهاني شدن در هر حال يک فرآيند طبيعي
براي بشري است که در حال رشد و بلوغ است؛ اما جهان سازي يک طرح و برنامه اي مشخص است
که هر فرد يا جامعه اي آن را به عنوان راهبرد در نظر گرفته و براي دستيابي به آن سياست
ها و برنامه هايي را به مورد اجرا مي گذارد. از همين رو گفتمان اسلامي بر اساس طرح
راهبردي جهاني شدن فرآيندي و جهان سازي برنامه اي سامان يافته است و برنامه جهاني سازي
افکار و عقايد خود را در قالب سه گانه عدالت و احسان و اکرام دارد.(انبياء، آيه
107؛ سباء، آيه 28)
گفتمان اسلامي، تنها رقيب واقعي انسان گرايي غربي
گفتمان انقلاب
اسلامي با چنين طرح واره اي از درک جهاني بودن و جهاني شدن و جهان سازي حرکت توفنده
خود را آغاز کرد. از آنجا که گفتمان انقلاب اسلامي تنها گفتمان رقيب انديشه اومانيستي
و انسان گرايي غربي است، به طور طبيعي از همان آغاز با موانع عديده فرهنگي و نظامي
و اقتصادي مواجه شده است.از نظر گفتمان انقلاب اسلامي، چين و هند و ديگر قدرت هاي نوظهور
اقتصادي و يا روسيه و اروپاي بيمار و گرفتار، رقيب جدي و خطرساز براي نظام انسان گرايانه
اي به رهبري شيطان بزرگ يعني آمريکا نيست؛ زيرا آنها نيز به نوعي گرفتار همان اومانيست
و انسان گرايي هستند که آمريکا آن را مديريت مي کند؛ پس تنش ها ميان آمريکا و چين و
هند و مانند آنها يک تنش بنيادين گفتماني در سطح مباني و اصول نيست، بلکه تنش ها و
رقابت ها تنها در حوزه رهبري نظام گفتماني است؛ چرا که هر يک از آنها تلاش مي کنند
تا ديگري را به عنوان رقيب کنار بگذارند. از اين رو، چين کنفوسيوسي با انسان گرايي
و اخلاق گرايي طبيعي مبتني بر بنيادهاي لذت محوري و سودگرايي دنيوي، هيچ فرقي با آمريکاي
به ظاهر مسيحي يا هند تکثرگرا ندارد؛ زيرا در همه اين گفتمان هاي به ظاهر رقيب و مخالف
با گفتمان آمريکايي، يا خدا در آن مرده يا کنار کشيده و کارها را به انسان تفويض کرده
است. پس هيچ تفاوت ماهوي ميان آنها نيست، بلکه جدال و نزاع آنان در کسب جايگاه نخستين
در مديريت گفتمان انسان گرايي و به تعبير دقيق تر رقابت بر سر قرار گرفتن در مقام و
منزلت «شيطان بزرگ» بودن است. (روی، ١٣٨٨: ٤٢ -٤٥).
شيوه هاي تقابل دشمن با گفتمان اسلامي و مقابله با آن
با ظهور گفتمان
انقلاب اسلامي، زنگ هاي خطر به صدا در آمد و دشمن با گفتماني مواجه شد که گفتمان پايان
تاريخ آنان را به چالش کشيده و اجازه نمي دهد تا نظام انسان گرايي آنان بر همه جهان
سلطه يابد. در اينجا تلاش هايي شد تا با استفاده از رقيب سازي دروني، گفتمان انقلاب
اسلامي را به چالش کشيده و از ميدان به در کنند. پديده طالبان و سپس القاعده براي به
ميدان کشيدن رقيبان دروني مورد تاکيد قرار گرفت. از آنجا که شعار گفتمان انقلاب اسلامي
بر اساس اصول اسلامي و قرآني، در وهله اول اتحاد مسلمانان(انفال، آيه 46؛ آل عمران،
آيات 103 و 105) و سپس اتحاد موحدان جهان از مسيحيان و يهوديان واقعي بود (آل عمران،
آيه 64)، و در اين ميان آمريکا به عنوان سردمدار نظام اومانيستي و شيطان بزرگ معرفي
شده و جهانيان را به خود مجذوب کرده بود، دشمنان از همين نقطه ضعف ابتدايي آغاز کردند
و طالبان و القاعده اي را به راه انداختند که در ظاهر به جنگ آمريکا رفته و عليه صليبيون
و يهوديان اشغالگر فعاليت مي کرد؛ اما با شکست ها و موفقيت هايي که اين جريان به هم
زد، پس از اندکي هدف اصلي روشن شد؛ زيرا نوک حملات به جاي آنکه به سوي آمريکا و اسرائيل
اشغالگر باشد، عليه شيعيان برگشت و به صراحت القاعده در جست وجوي جذب حداکثري سني ها
، حملات عليه شيعه را آغاز کرد. الزرقاوي به طور رسمي نفرت شديدي را نسبت به شيعيان
ابراز داشت و با وهابي گري و تکفيرگري خود ضرباتي را به شيعيان و مواضع انقلاب اسلامي
وارد ساخت و بذر کينه و دشمني را برانگيخت تا گروهي از افراطيون شيعي و مخالفان وحدت
جهان اسلام، با بهره گيري از منابع انگليسي در دام افتاده و جنگ ميان اسلامي را تشديد
و تشويق کرده و بر دامنه و گستره مرزهاي آن افزودند(خراسانی، ١٣٨٩: ٢٣).البته دشمنان
سوگند خورده گفتمان انقلاب اسلامي افزون بر ضربات بر شيعيان و ايجاد شکاف ميان سني
و شيعي بر آن شدند تا تفاوت هاي جغرافيايي و نژادي و فرهنگي را برجسته سازند و جنگ
فارس و عرب و ترک و کرد و مانند آن را به راه اندازند که تا جايي نيز موفق شدند و درگيري
هايي را در جهان اسلام ايجاد و هزينه هاي را براي جريان گفتمان انقلاب اسلامي افزايش
دادند.دستور کهن شيطاني تفرقه اندازي و سلطه گرايي به دنبال شکست (انفال، آيه 46) موجب
شد تا دشمنان جريان هايي را در قالب تندروها و ميانه روها و مانند آن در جهان اسلام
شکل داده و جريان اسلامي را به جان هم اندازند. تنوع و تعدد قوميتي و فرهنگي و زباني
که اسلام آنها را امري طبيعي و پذيرفتني دانسته و بستري براي ايجاد امت سازي از همه
آنها فراهم آورده بود، امروز خود به تهديدي دروني تبديل شده است. همين تنوع در نهايت
چالشي براي قدرت گفتماني انقلاب اسلامي شد و تهديد را به فرصتي براي دشمنان تبديل کرد.
در حقيقت تنوع هاي موجود در امت اسلام به جاي آنکه يک فرصت براي رشد و شکوفايي باشد
و با بده و بستان هاي فرهنگي و اقتصادي و مانند آنها موجب شکوفايي علمي و عملي و تمدني
جهان اسلام شود، خود به قابليتي براي شکست از درون تبديل شده است. (جعفریان، ١٣٨٠:
٢٣٨)دشمن بر آن است تا چهره اي خشن و وحشي از اسلام و مسلمانان به نمايش گذارد و در
اين راه با بهره گيري از اصل مقدس جهاد و تفسير ناروا و نادرست از آن بر آن است چهره
اي از اسلام نشان دهد که همراه با وحشي گري و هرج و مرج گرايي و پوچ گرايي است. هر
يک از اين گروه ها و دسته جات کوچک و ناهمگن محلي، مدعي نمايندگي از اسلام ناب و سلف
صالح بوده و با تکفير ديگران حجم عظيم مسلمانان را رودر رو هم قرار مي دهند. سياست
فرعوني است که با دسته بندي هاي دروغين همراه است و قدرت را از مسلمانان سلب مي کند.(قصص،
آيه 4) اين در حالي است که اسلام به مسلمانان هشدار مي دهد که از تکفير يکديگر دست
بردارند و با تمسک به اصول اساسي اسلام از يکي بودن پيامبر، قرآن و قبله و مانند آن
سود برند و در مسير کتاب الهي حرکت کرده و سبک زندگي خويش را بازسازي کنند. (صحیفه
نور، ١٣٧٨: ٣٦٤)از نظر قرآن کساني که با تفرقه و تکفير ديگران دنبال منافع زودگذر دنيوي
هستند به جايي نمي رسند.(نساء، آيه 94) از همين رو خدا به صراحت نسبت به اين امور هشدار
مي دهد و مي فرمايد:كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو مسئول
ايشان نيستي؛ كارشان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام مي دادند، آگاهشان خواهد كرد.
(انعام، آيه ۱۵۹) در جايي ديگر نيز مي فرمايد:از كساني كه دين خود را قطعه قطعه كردند
و فرقه فرقه شدند؛ هر حزبي بدانچه پيش آنهاست، دلخوش شدند و بدمستي کردند.(روم، آيه۳۲)دشمن
با اين شيوه بر آن است تا گفتمان اسلامي را در گردابي فرو برد که در پيرامون خودش ايجاد
مي شود. بنابراين، بيش از آنکه اهداف جهاني سازي را مدنظر قرار دهد و آرمان هاي جهاني
را پيگيري کند، گرفتار شرايط و احوال خاص محلي خود باشد و سرمايه هاي خويش را در اين
باتلاق و گرداب بريزد و هدر دهد. اين گونه است که جهت گيري نوک حمله جنبش هاي اسلامي
در جهان اسلام به جاي آنکه به سوي مستکبران غربي و عبري و مزدوران آنها باشد و جهان
استکباري به سرکردگي آمريکا را نشانه برود، به سوي اهداف کوچک دروني متمرکز مي شود.
اين پراکندگي و تنوع در اهداف موجب مي شود تا هيچ تاثيري بر کليت جهان استکباري نگذارد
و آنان همچنان رهبري جهان را به عهده داشته و جهاني سازي را بر اساس برنامه هاي استکباري
خويش پيش ببرند.» (کدیور، ١٣٧٤: 38).مهم ترين کارکرد اين رقيب سازي در جهان اسلام،
پاشيدن بذر نوميدي در ميان مردمان بويژه جوانان است به طوري که خسته از هر گونه تاثير
و تغيير مثبت، از اسلام سياسي و سياست هاي اسلام نوميد شده و گفتمان استکباري انسان
گرا را به عنوان پايان تاريخ بپذيرند و خود را با آن همسان سازند. با نگاهي به وضعيت
جهان اسلام در غرب آسيا به خوبي آثار اين نوميدي را مي توان در جوامع ديد؛ جوامعي که
از جنگ هاي داخلي و حملات تکفيري ها و تروريست هاي سلفي وهابي خسته شده اند و براي
ايجاد امنيت ولو در سايه مستکبران چشم به حمايت هاي آنان دوخته اند(مطهری، ١٣٥٨:
٤٥)..دشمنان گفتمان انقلاب اسلامي امروز وضعيت را به گونه اي در مي آورند يا آورده
اند که ديگر هيچ جامعه اي به مدل اسلامي و نظام اسلامي دلبستگي نداشته و غبطه آن را
نمي خورد و آن را تمجيد و تحسين نمي کنند. اين گونه است که ديگر سطح گفتماني و عقيدتي
به هيچ وجه رقيبي در برابر مدل اومانيستي - آمريکايي نشات گرفته از غرب به حساب نمي
آيد و جهاني که ديروز احتمال آن را داشت که به سوي گفتمان انقلاب اسلامي به عنوان جايگزين
گرايش پيدا کند، امروز ديگر هيچ گرايشي به آن ندارد و در سراسر جهان کشورها و ملت ها
به سوي آمريکايي شدن ترغيب و تشويق شوند؛ چنانکه امروز اين عطش ديروز به انقلاب اسلامي
و گفتمان نجات بخش آن به نوعي ياس و نوميدي تبديل شده است و اکثريت جهاني از هند و
چين و آمريکاي لاتين و آفريقا و آسياي ميانه به سمت و سوي جريان آمريکايي گرايش يافته
اند. ديگر ترس از «اورابيا» شدن اروپا از ميان رفته است و اسلام هراسي چنان تاثير مثبت
گذاشته است که ديگر هيچ اروپايي خواهان اسلام نيست؛ چه برسد که به اسلام سياسي به عنوان
يک گفتمان نگاه کند و آن را روزنه اميدي براي خود بداند. تندروهاي مهاجر از کشورهاي
اروپايي به سوي سوريه و غرب آسيا رانده و در آنجا به هلاکت افتاده يا نوميد و سرخورده
به خانه هايشان بازگشتند؛ زيرا تصويري که از اسلام و دولت اسلامي و اسلام سياسي در
عمل از سوي داعش به نمايش گذاشته شده جز جنايات و خشونت کور و بي هدف چيزي نبوده است.امروز
تلاش مي شود تا جوانان به جاي گرايش به اسلام به مدل آمريکايي گرايش يابند. با تشويق
به جدايي هاي فرهنگي و تشتت و تفرقه، امروز يک ميليارد مسلمان در برابر دولت صهيونيستي،
خوار و زبون به تغيير ماهيت و هويت قدس مي نگرند و به جاي اکثريتي تاثيرگذار به اقليت
هاي کوچک غيرموثر در جهان امروز بدل شده اند. تاثيرات تهاجم فرهنگي از طريق رسانه هاي
گوناگون چنان فزاينده است که ديگر به جاي عطش همگاني براي جاودانگي از راه فنا و شهادت،
شاهد سرخوردگي مردم هستيم و شوق دستيابي به مدل آمريکايي در آنان تشديد شده است و ميليون
ها مسلمان با سفر به خارج از منطقه به تماشاي جوامع باز و آزاد مي نگرند که همه خوشي
هاي بهشت را در خودش فراهم آورده است. (مارش و استوکر، ١٣٧٨: ٢٠٩) جنگ ها و ترورها
نه تنها زيرساخت ها را از ميان برده و نخبگان را کشته يا فراري داده است، بلکه حتي
منابع اقتصادي را به طور کامل از ميان برده و توانايي برتري اقتصادي و به تبع نظامي
را از اين کشورها گرفته است. ديگر دشمنان رقيبي جدي براي خود در منطقه نمي يابند و
تحريم هاي اقتصادي موجب شده تا اقتصاد به ورطه نابودي افتاده و نارضايتي عمومي را فراهم
آورد. تلاش شده تا ام القراي اين گفتمان اسلامي ناب به کشوري ورشکسته و نابسامان از
لحاظ اقتصادي تبديل شود و هرگونه تهديد جدي از برون به تهديد جدي در درون براي خود
گفتمان اسلامي تبديل شود. از اين رو رهبري انقلاب اسلامي با درک عميق و تدبر خويش به
اين نتيجه رسيده است که جنگ آينده اقتصادي است. لذا بر اقتصاد مقاومتي تاکيد کرد و
طبل آن را بارها و سالها به صدا درآورد؛ اما دريغ از گوش شنوا!!براي درک دشمني واقعي
و رهايي از توهم توطئه بايد همواره به تحليل واقع بينانه اي دست يابيم که شامل تحليل
ديگران از خود و تحليل نقادانه از خود است. بايد توجه داشت که ديگران بر اساس مباني
و اصول انديشه اي و عقيدتي خود، جهان را از منظري متفاوت از ما مي نگرند. بنابراين،
استدلال ها و فرضياتي متفاوت از ما ارائه مي دهند. پس لازم است که گاه از منظر ديگران
به خودمان بنگريم و به نقد و انتقاد از اين منظر توجه يابيم و مثبت ها و منفي هاي آن
را درک کنيم و بر اساس همان منظر عقيدتي خودمان تحليل درست وراستي را ارائه دهيم و
راهبردها و سياست ها و برنامه هاي خود را بازنگري کنيم. (سلطانی، ١٣٨٣: ٧٣- 83).
راه سوم نجات بخش
بي گمان از
منظر ما رويکرد آمريکا با ادعاي دمکراسي خواهي در جهان يک رويکرد مبتني بر نفاق و دورويي
است؛ زيرا از پادشاهي قرون وسطايي عربستان حمايت تمام و کمالي را به عمل مي آورد، در
حالي که به دمکراسي ايران اسلامي حمله مي کند و آن را ديکتاتوري مي داند، اين پرسش
مطرح است که از نظر ديگران، ما آيا دنبال دمکراسي بر اساس مدل غربي آن هستيم يا اصلا
هيچ اعتقادي به آن نداريم. آيا اين دورويي و نفاق در رويکردهاي ما نيز وجود دارد؟ اگر
ما همواره خواهان شفافيت در اصول و مباني هستيم و هيچ ابايي نداريم که از مباني و اصول
گفتمان انقلاب اسلامي به صراحت سخن بگوييم و مثلا مبارزه با ظالمان و مستکبران جهان
و حمايت از مظلومان و مستضعفان را به عنوان بنيادين ترين اصول قرآني (نساء، آيه
75) پذيرفته و بدان وفادار هستيم، پس نمي توانيم برخلاف آن عمل کنيم و راهي ديگر برگزنيم؛
زيرا بر اين باور هستيم که نظام اسلامي يک نظام ولايي مبتني بر اصول ولايت الهي است،
به سبب مصلحت يا عمل گرايي يا امور ديگر چون اصالت لذت و مانند آن نمي توانيم در جايي
موافق و در جايي ديگر مخالف آن عمل کنيم و دورويي و نفاق ورزيم. پس هرگز از اصل مثلا
توحيدي خود کوتاه نمي آييم و به صراحت آيات سوره کافرون را مي خوانيم و در آيين هاي
اساسي و اصلي و سبک زندگي نيز از اصول و آيين خود گامي کوتاه نمي آييم هرچند که به
ظاهر شکست بخوريم و دشمن پيروز شود؛ زيرا خدا مي فرمايد: و هرگز يهوديان و مسيحيان
از تو راضي نمي شوند مگر آنكه از كيش آنان پيروي كني، بگو در حقيقت تنها هدايت خداست
كه هدايت واقعي است و چنانچه پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوس هاي آنان
پيروي كني در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت. (بقره، آيه ۱۲۰)بنابراين، همگرايي
با غرب و گفتمان غربي، از سوي گفتمان اسلامي معنا و مفهومي نخواهد داشت؛ پس نبايد در
شرايطي قرار بگيريم که ميان دو گزينه ناگزير به انتخاب باشيم: 1. ادغام در نظم جهاني
غربي به سرکردگي آمريکا يا هر شيطان بزرگ ديگر؛ 2. بيرون افتادن از آن و تبديل به کشوري
درگير با همه آنچه گفتمان غربي ناميده مي شود؛ چرا که بسياري از کشورها و مردمان جهان
بر اساس فطرت، پذيراي ادغام با نظم غربي نشده اند و اگر فرصتي دست يابد از آن فرار
مي کنند. تشکيل نوعي همگرايي با اين کشورها و ملت ها خود راه سوم نجات بخش است. (سلطانی،
١٣٨٣: ٤٤) هم اينک در جهان کنوني قدرت هايي هستند که راه سوم را برگزيده اند و تلاش
دارند تا بر اساس معيارها و ملاحظات خود ديگران را متحد و همگرا سازند و اين دور از
انتظار و امري نشدني نيست. پس اگر ديگران در انديشه جهان چند قطبي هستند، مي توان از
اين ظرفيت براي رهايي از فشارهاي شيطان بزرگ استفاده کرد و به جاي گرايش به غرب و اروپا
به اين قدرت هاي مرکزگريز توجه يافت.مدعي بايد شجاعت را براي رسيدن به اهداف خويش همواره
به کار گيرد. با ترس نمي توان به مقاصد بالا رسيد. نبايد از سر ترس فشارهاي استکباري
سردر گربيان برد. بايد به ساماندهي تغييرات و اصلاحاتي پرداخت که جامعه را به سمت و
سوي همت عالي براي انجام کارهاي بزرگ چون جهاني سازي سوق مي دهد. بايد از ترس موهوم
بگريزيم و خطرپذيري را افزايش دهيم؛ اگر به جنگ مستکبران رفتيم بايد بدانيم که هزينه
آن بس بالا است؛ زيرا دشمن با بهره گيري از نفوذي ها و ستون پنجم خود در ام القراي
اسلام و گفتمان انقلاب اسلامي آشوب برپا مي سازد و خشونت مي آفريند. (مائده، آيه
41؛ توبه، آيه 47) ما هنوز نيرومند هستيم به شرطي که تحت ولايت الهي کار کنيم که دست
خدا فوق دست ها است و از نصرت و ياري او برخوردار بوده و هستيم؛ زيرا همواره در جايي
که نوميدي سر بر مي آورد، اميدي از دريچه معجزات و امدادهاي الهي مي رسد؛ چنانکه بارها
اين را در جبهات مختلف داخلي و خارجي تجربه کرده ايم.(محمد، آيه 7؛ توبه، آيه 25؛ آل
عمران، آيه 154)
ضرورت توجه دولتمردان به اصول گفتمان انقلاب
دولتمردان بايد همواره به اين نکته توجه
داشته باشند که مشروعيت نظام ولايي در گفتمان انقلاب اسلامي مبتني بر اصولي اساسي چون
عدالت(حديد، آيه 25؛ مائده، آيه 8)، رهايي از ربا که اعلان رسمي جنگ با خدا است(بقره،
آيه 279)، توزيع ثروت و قدرت ميان مردم(حشر، آيه 7)، تکيه بر خدا و مظاهر آن يعني مومنان
معتقد و مجاهد، و مانند آنها است.(فتح، آيه 29) اين امور است که مشروعيت را در کنار
مقبوليت مي آورد. بنابراين، هر گونه رفتار مخالف با عدالت و افزايش ربا در قالب معاملات
بانکي و غير بانکي و اختلاس و چپاول بيت المال و تکيه بر بيگانگان به جاي مومنان مهم
ترين عامل مشروعيت زدا از آن خواهد بود.دولتمردان بايد از منافع کوته بينانه و خودخواهانه
خود که بيشتر جناحي و بلکه حتي بدتر شخصي است دست بردارند و به جاي آن قواعد نگر باشند
و بر اساس قواعد به امور بپردازند. هر گونه گرايش هاي حزبي چنانکه گفته شد مي تواند
دولت را با مشکل مواجه کرده و نظام سياسي اسلام را ناتوان نشان دهد. بايد توجه داشت
که در جهان بسياري هستند که قواعد اسلامي را به سبب آنکه انساني و فطري و ملهم به الهامات
ذاتي بشري از سوي خدا است(روم، آيه30؛ شمس، آيه 8) مي پذيرند و دست کم بر اساس اصل
عقلي و فطري عدالت عمل مي کنند و خواهان اجراي آن هستند. تاکيد بر اين اصول و مانند
آن مي تواند موجب تقويت گفتمان انقلاب اسلامي شود(حسینی زاده، ١٣٨٦: ٢٣ -٢٠).
نتیجه
هدف مقاومت
عبارت است از رسیدن به نقطه بازدارندگی.هم در اقتصاد و هم در مسائل سیاسی، اجتماعی
و نظامی باید به نقطهای برسیم که بازدارنده باشد، یعنی بتواند طوری خود را نشان دهد
که دشمن را از تعرض به ملت ایران در همه زمینهها منصرف کند.اندیشه مقاومت، قدرتمندترین
سلاح یک ملّت است. اندیشه مقاومت باید از ترفند دشمنان مصون بماند و با ترفند دشمن
تضعیف نشود. دلیل دوم اینکه مقاومت موجب عقبنشینی دشمن میشود؛ برخلاف تسلیم. وقتی
که دشمن به شما زور میگوید اگر شما یک قدم عقب برداشتید او جلو میآید بدون تردید.
راه اینکه او جلو نیاید این است که بایستید. مقاومت و ایستادگی کردن در برابر زیاده
خواهی و باج خواهی دشمن راه جلوگیری از پیش آمدن اوست. پس صرفه با مقاومت است. تجربه
خود ما در جمهوری اسلامی هم همین را نشان میدهد. هر جا ما مقاومت و ایستادگی کردیم
توانستیم پیش بریم. هر جا تسلیم شدیم طبق میل طرف مقابل حرکت کردیم ضربه خوردیم.بخش
سوم از منطق مقاومت آن چیزی است که من در همین جلسه گفتم این است که مقاومت البته هزینه
دارد اما هزینه تسلیم در برابر دشمن بیشتر است. رژیم پهلوی در مقابل آمریکا تسیلم
بود، هم نفت و باج میداد هم توسری میخورد. امروز دولت سعودی هم همین جور است. هم
پول میدهد، هم دلار میدهد، هم بر طبق خواسته آمریکا عمل میکند و هم توهین میشوند.
مقاومت واکنش طبیعی هر ملت آزاده و باشرف در مقابل تهدید و زورگویی است. هر ملتی که
برای شرف و هویت و انسانیت خود ارزش قائل است وقتی ببینید یکی چیزی را میخواهند به
او تحمیل بکنند، مقاومت و امتناع و ایستادگی میکند. خود این یک دلیل مستقل و قانع
کننده است.مقاومت یعنی انسان یک راهی را انتخاب کند که آن راه را حق میداند. راه درست
میداند و در این راه شروع به حرکت کند و موانع نتوانند او از حرکت در این راه متوقف
کند. امروزه از چالشها و دشواریهای مبتلابه کشورهای اسلامی، مسئله امنیت و بهطور
خاص، امنیت سیاسی است. اصل حاکمیت الهی بدین معنی است که حاکم اصلی، خدا و قانون و
احکام الهی است، همانگونه که در فقه اسلامی بهویژه فقه شیعه متبلور است، در سراسر
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نیز تبلوریافته است و هیچ تعارضی بین فقه و قانون
اساسی در جهت طرح حاکمیت الهی وجود ندارد. در قانون اساسی آرمانگرایی الهی، منشأ حاکمیت
قلمداد شده و محتوای آن را اسلامی معرفی نموده است. همچنین حاکمیت و نظارت ولیفقیه
جامعالشرایط و مجری احکام الهی را مطرح ساخته است؛ و نیز رأی مردم، نظارت آنان و شورا
را تحققبخش عینی حکومت و حاکمیت الهی دانسته است و درنهایت از تغییرناپذیر بودن محتوای
اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی
و پایههای ایمانی سخن میگوید که حاکی از توجه به حاکمیت الهی است.
منابع
قرآن
ادیب زاده، مجید، ١٣٨٧، زبان، گفتمان
و سیاست خارجی، تهران: نشر اختران.
افتخاري ، ناامني محدود ؛ بررسي تهديد
هاي جهاني شدن براي جهان اسلام ، جهان شمولي اسلام و جهاني سازي ، 1382
افروغ ، اسلام و جهاني شدن، جهان شمولي
اسلام و جهاني سازي، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1382
برزگر ،ابعاد سياسي جهاني شدن و جهان
اسلام، جهان شمولي اسلام ، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي،1382
جعفریان، رسول، ١٣٨٠، جریان ها ی مذهبی
- سیاسی ایران (١٣٥٧-١٣٢٠)، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
حسینی زاده، سید محمدعلی، ١٣٨٦، اسلام
سیاسی در ایران، قم: دانشگاه مفید.
حسين زاده ، مباني معرفت ديني، قم ،مؤسسه
ي آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) ، 1379 .
خراسانی، رضا، (١٣٨٩)، «مواجهه غرب و
اسلام سیاسی در دوره معاصر (چستی و چرایی آن)»، مجله علوم سیاسی،
خمینی (ره)، آیت الله سید روح الله،
١٣٧٨، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
دبیری مهر، امیر، (١٣٨٤)، «اسلام سیاسی
یا سیاست اسلامی»، مجله خردنامه همشهری،(٧٣)؛٣
دکمجیان، هرایر، ١٣٧٧، علم و دين، ترجمه
بهاءالدين خرمشاهي، تهران: مؤسسه کیهان.
دهشيري . محمدرضا ؛ « حقوق اساسي و نهادهاي
سياسي» ، فصلنامة مطالعات ملي؛ ش ۵، پاييز ۱۳۷۹.
دين و فرهنگ سياسي در جهاني سوم، ، گفتگوي
لينج با فوکوياما ؛ ترجمة استاد رحيمي؛ روزنامة همشهري؛ ۱۸ مهر ۱۳۸۰.
رضايي يزدي ، 1384، رشد و گسترش مدرنیته
در اسلام و خاورمیانه، تهران : دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
روزنا . جيمز ؛ « اسلام و حقوق بينالمللي
عمومي» ، فصلنامة سياست خارجي؛ سال ۱۳، زمستان ۱۳۷۸
روی، الیور، ١٣٨٨، نه نبرد میان فرهنگ
ما و نه گفت وگو میان آن ها، ترجمه طباطبایی، تهران : انتشارات گفتمان
سارویی . احمد ؛ مسائل سياسي ـ اقتصادي
جهان سوم؛ تهران: سمت؛ 1392
سجادی، سید علی اصغر، (١٣٨2)، «تحلیل
گفتمان به مثابه نظریه و روش»، مجله علوم سیاسی، ٧(٢٨)؛ ١٥٣-١٨٠.
سلطانی، ١٣٨٣: فرهنگ روابط بينالمللي،
جهاني شدن و پيامدهاي فرهنگي آن ، برگرفته از ايميل موسسه قرآن کريم آلباني
سیمبر، رضا، (١٣٨٥)؛ «مذهب و روابط بین
الملل پس از 11 سپتامبر»، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ٢٠(٢٢٣-٢٢٤)؛
شعبانی سارویی، رمضان، (١٣٩٢) « جهاني
شدن فرهنگ سياست،»، فصلنامه قدرت نرم، ٣(٩)؛
عاملي ، جهاني شدن ها : غربي شدن و اسلامي
شدن جهان ، 1382 ، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي.
فرهنگ رجايي (حقوق بينالملل اسلامي،
جلد اول،)؛ ترجمة آذرنگ؛ تهران: نشر آگاه؛ ۱۳۷۹
کدیور، جمیله، ١٣٧٤، پشت پرده صلح، تهران:
اطلاعات.
گل محمدي ، جهاني شدن و جهان سوم،، فصل
نامه ي مطالعات ملي، شماره ي 11، 1381.
گلمحمدي . احمد ؛ جهاني شدن فرهنگ،
هويّت؛ تهران: نشر ني؛ ۱۳۸۱.
لواساني ، جهاني سازي : جهان شمولي اسلام
و جهاني سازي ، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، سال 1382
مارشالکو، لوئیس، ١٣٧8،فاتحین جهانی:
جنایتکاران حقیقی جنگ، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: تنبیان.
مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1404ق)،
بحار الانوار ، بیروت: موسسة الوفاء،بی چا،ج52،
مجله انديشه صادق، شماره 5، مقاله مقدمهاي
بر جهاني شدن، داود كياني؛1367
مطهری، ١٣٥٨:پیرامون انقلاب اسلامی؛ تهران:
صدرا
مطهری، مرتضی، ١٣6٨، نهضت های اسلامی
در صدساله اخیر، تهران: صدرا.
مطهری، مرتضی، ١٣٧٢، خدمات متقابل اسلام
و ایران، تهران: صدرا، چاپ نوزدهم.
مقايسه ميان تورات، انجيل، قرآن و علم،
ترجمه ذبيحالله دبير
نوروزي ، فلسفه ي سياست ، قم ، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) ، 1377
[1]مدرس ارشد درس دفاع مقدس استان سیستان و بلوچستان؛موبایل:09156364386پست
الکترونیک BASIREBRAT@YAHOO.COM